محرم؛ تا ده شمرد خدا و عاشق شدیم: یک، مسلم بن عقیل؛ دو، کربلا؛ سه، رقیه بنت الحسین؛ چهار، حر بن یزید؛ پنج، عبدالله بن الحسن؛ شش، قاسم بن الحسن؛ هفت، علی اصغر؛ هشت، علی اکبر؛ نه، ابالفضل العباس؛... ده: حسین. / یا حسین... دو) «الموعود بشهادته قبل استهلاله» بود. پیش از آنکه به دنیا بیاید، وعدهی شهادتش داده بودند... سه) «کان من اشبههم برسولالله» بود؛ شبیهترین افراد اهلبیت به رسول خدا. فاطمه زهرا (علیها صلواتالله) کنار گهوارهی حسین چنین میخواند: "انت شبیهٌ بنبی / لست شبیهاً بعلیّ..." چهار) فرمود: "آیا در توان و قدرت شما، بیش از کشتن من چیزی هست؟! چه نیکوست کشتهشدن در راه خدا، ولی شما قدرت محو و نابودی مجد، عزتو شرف من را ندارید... در این صورت باکی از کشتهشدن ندارم." پنج) فرومایهای زخم زبانی زد و گفت: "آیا به این آب که همچون جگر آسمان است، نمینگری؟ قسم بهخدا که قطرهای از این آب نخواهی چشید تا با تشنگی بمیری..." / یاحسین. شش) فرمود: "مرگ برای آدمیان، مانند گردنبند برای دختران جوان و موجب زینت است..." / یاحسین. هفت) در خطبهی منا خطاب به آنان فرمود: "از این بیمناکم که که نکبت خشم خدا بر شما فرود آید؛ زیرا در سایهی عظمت و عزت و کرامت الهی به منزلتی رسیدهاید، ولی خداشناسانی را که ناشر خداشناسی هستند، احترام نمیکنید، حال آنکه شما به خاطر خدا در میان بندگانش مورد احتراماید... و نیز از آن جهت بر شما بیمناکم که به چشم خود میبینید پیمانهای الهی زیر پا نهاده شده، اما نگران نمیشوید... نابینایان، لالها، و زمینگیران ناتوان در همهی شهرها بیسرپرست ماندهاند و بر آنها ترحم نمیشود..." هشت) گفت زینب در وداع آخرین / حالتی دیدم من از سلطان دین شور عشقی آنچناناش بودیا / کاشنا با ما نبودی گوییا "یا ایتها النفس المطمئنة..." نه) راستی؛ دانستی چگونه «حسین» را کشتند؟ "دلهایشان با حسین بود... ولی شمشیرهایشان نه!" آنها که ظهر عاشورا در کربلا، در لشکر کوفیان، نماز گزاردند، عمر بن سعد، شمر بن ذیالجوشن، حرملة... اینها. میدانی؟ تمامشان خواندند: "ایاک نعبد و ایاک نستعین. اهدنا الصراط المستقیم. صراط الذین انعمت علیهم، غیر المغضوب علیهم، و لا الضالین..." چه غمبار! چه عبرتبار! ممکن است «مغضوب»ترین مخلوقات خدا باشد و هر روز از «غضب» خدا، به خدا پناه ببرد!... یازده) «حر» نزد «حسین» با ادب بود... «حر»، «حسینی» شد... دوازده) و «حسین» چنان هیبتی داشت، که دوستانش با وی سخن نمیگفتند مگر آنگاه که لبخند بر لبان وی مینشست. "فلا یکلّم الا حین یبتسم..." فرومایه قاتل گفت: "آنچنان محو جمال نورانی و مهابت زیبای وی بودم، که متوجه چگونگی قتلش نشدم..." زینب کبری در روز عاشورا گفت: "الیوم مات جدی رسولالله... الیوم ماتت امّی فاطمة و ابی علی و اخی الحسن علیهم سلامالله، یا خلیفة الماضی و ثمال الباقی..." "امروز جدّم رسول خدا کشته شد... امروز مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن کشته شدند؛ ای یادگار رفتگان و پناه بازماندگان..." چهارده) نقل است که پیرمرد آمده بود و با عصایش به نعش «حسین» میزد و زیر لب زمزمه میکرد: "خدایا! این عبادت را از من بپذیر...!" و مگر نبود آنکه به جنگ «حسین» آمده بود تا با پاداش آن، مادرش را به زیارت قبر رسولالله ببرد؟! "پیشانی تمامشان داغ سجد داشت / آنانکه خیمهگاه مرا تیر میزدند..." گاهی برای خدا، با خدا میجنگند... پانزده) سخن کوتاه: "و بذل مهجته فیک، لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة..." " و خون قلبش را، عصارهی جانش را به پای تو ریخت... تا بندگانت را از نادانی و جهالت و سرگردانی ضلالت، نجات دهد..." همه و همه برای هدایت... یاحسین. - فتأمل!
سیزده)